عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

در سونامي ژاپن وقتی گروه نجات، زن جوان را زیر آوار پیدا کرد او مرده بود اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه، چیز عجیبی دیدند.
زن با حالتی عجیب به زمین افتاده، زانو زده و حالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود.
ناجیان تلاش می کردند جنازه را بیرون بیاورند که گرمای موجودی ظریف را احساس کردند.
چند ثانیه بعد، سرپرست گروه، دیوانه وار فریاد زد: بیایید، زود بیایید! یک بچه اینجا است. بچه زنده است.
وقتی آوار از روی جنازه مادر کنار رفت دختری از زیر آن بیرون کشیده شد.
مردم وقتی بچه را بغل کردند، یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه
شکسته آن این پیام دیده می شد:

عزیزم، اگر زنده ماندی، هیچ وقت فراموش نکن که مادر با تمامی وجودش دوستت داشت .. 

[ شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تو
صبح باش !
من تمام شب های تاریخ را
تاب می آورم !

.

.

.

هیچوقت نفهمیدی اما ...
مرا به لمس تنت حاجت نبود ...
تنها گوشه ای از قلبت را میخواستم 


ادامه مطلب
[ شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رفيق راهي و از نيمه راه مي گويي
وداع با من بي تكيه گاه مي گويي

میان اين همه آدم، ميان اين همه اسم
هميشه نام مرا اشتباه مي گويي

به اعتبار چه آيينه اي، عزيز دلم
به هركه مي رسي از اشك و آه مي گويي

دلم به نيم نگاهي خوش است، اما تو
به اين ملامت سنگين، نگاه مي گويي؟

هنوز حوصلهء عشق در رگم جاري است
نمرده ام كه غمت را به چاه مي گويي .

محمد علي جوشايي 

[ شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سلام ای شوق دیداری که هر لحظه به غارت میبری دل را
سلام ای اولین لحظه
سلام ای اولین دیدار سلامی از دل تنها
سلامت می کنم ای یورش خورشید
مثال بارش ابری که بر دل میزند باران
به سان شعله آتش که می بارد زتنهایی
سلام ای اوج بی تابی
سلام ای شوق دیداری که می راند ز تنهایی دل پژمرده من را
تمام تار و پود من به تاراج تو می باشد
بلی این بار من هستم
من سرما زده در اوج تنهایی
نمی خواهی ز من پرسی
ز تاراج دل و دینم
ترنمهای دلداری به یغما می برد دل را
به تنهایی
که می دانی 

[ شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به رنگ ناب ترين خاطرات شيريني
شبيه پاك ترين لحظه هاي ديريني

به بوي خنده ي تو نشئه مي شود چشمم
تو مثل مستي يك باغ ، مثل نسريني

به روي پهنه ي رؤياي آسماني من
تو با شكوه ترين خوشه هاي پرويني

غروب، مرگ، شكستن،سكوت، تنهايي
براي هر چه كه درد است باز تسكيني

مگير چهره زمن چون براي من تو هنوز
عزيز دخترك آن دو كوچه پایيني

بيا دوباره بيا تا براي هم پوشيم
لباس ساده ي آن روزهاي خوشبيني

 

[ شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به تو می انديشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من . تنها تو بمان
جای مهتاب به تاريکی شبها تو بتاب
من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند
اينک اين من که به پای تو درافتادم باز
ريسمانی کن از اين موی بلند
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همين يک نفس از جرعه جانم باقی است
اخرين جرعه اين جام تهی را تو بنوش

فريدون مشيری 


 

[ شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شب ها اتاقم ماه ندارد.
"چشم هایت را قرض می دهی" تا صبح؟!

.

.

.

مدام گفتی خیالت تخت ..
من وفادارم!
و من چه ساده لوحانه ..
خیالم را تختی کردم
برای عشق بازی تو با دیگری .. 


ادامه مطلب
[ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عشق من پاک است باور کن بیا
دیو غم را کورکن کر کن بیا
مُردم از این التهاب عاشقی
درد دوری را تو آخر کن بیا
ا اجازه من شفاهی عاجزم
درس عشقم را تو ازبر کن بیا
تا بلوغ عشقمان راه کمی است
نغمه ی عشاق را سر کن بیا
تا ابد من عاشق زار توام
حرف هایم را تو باور کن بیا

پدرام مجيدی 

[ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

این آخرین نامه ای است که از خون دلم سرچشمه گرفته و آرزوهایم را در خود منعکس نموده است این نامه را می نویسم شاید که دل همچون سنگ خارای تو ذره ای به رحم آید و شاید با خواندن این نامه ذره ای از عهد وفای دیرینه ات در وجود تو جای گیرد . شاید به یاد آری آن جملات فریبنده را که خیال می کردم از قلب و جانت سرچشمه گرفته است آیا آن وعده های دیرینه ات را به یاد می آوری ؟ آیا به یاد می آوری که روز را بی نام تو به شب نمی رساندم ...

این من بودم که فریب آن وعده های عاشق فریب تو را خوردم . این من بودم که چون عروسکی در دست تو بودم و تو مرا نوازش می کردی ...

افسوس که تو لایق این همه احساس نبودی ! ببین کلمه ی معشوق لایق تو و زیبنده ی تو هست ! تو معشوق بی وفا هستی ! بی وفا تر از روشنائی روز ...

اکنون من بر گور آرزوهایم شب ها را به صبح می آورم و به یاد آن روزها چند قطره اشک فرو می ریزم شاید که از این سوزش دل شمع وجود تو نیز بگرید و از این احساس به شور آید و به خود بگوئی که من چه کرده ام ؟

دلدار جفاکار این توئی این بدن زمردین توست که اکنون در میان بازوان دیگری جای گرفته است . آیا این لبان بی احساس توست که لبان دیگری آنها را نوازش می دهد ...
افسوس که چه قدر بی وفا بودی ... 

[ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اگر چه شک عجيبی به «داشتن» دارم
سعادتي ست تو را داشتن که من دارم!

کنار من بِنِشين و بگو چه چاره کنم؟
برای غربت تلخی که در وطن دارم؟

بگو که در دل و دستت چه مرهمی داری
برای اين همه زخمی که در بدن دارم؟

مرا به خود بفشار و ببين به جای بدن
چه آتشي ست؟ که در زير پيرهن دارم؟

به رغم ديدن آرامش تو کم نشده
ارادتی که به آرامش کفن دارم


مرا که وقت غروبم رسيده بدرقه کن
اگرچه با تو اميدی به سر زدن دارم!! 

[ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

روزگاری با غم دوری تو من ساختم
قصه ها و غصه ها با یاد تو پرداختم
با امید دیدنت یک لحظه و یک ثانیه
بارها در کنج غم شعر و غزلها ساختم
شور عشقت خانه ی دل را به بازی میگرفت
من چه تلخ این بازی بی انتها را باختم
گرچه سازت همنوا با ساز من هرگز نشد
باز اما من برایت این نوا بنواختم
بی تو سرگردان و حیران گم بدم در خویشتن
با تو اما من خودم را بیشتر بشناختم
عقل در آغوش عشقم خفته و مدهوش بود
من به رأی عشق سوی قلب سنگت تاختم
پیش چشمم این جهان تمثیلی از روی تو شد
گویا جز تو همه دنیا به دور انداختم... 

[ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تک تک خاطراتت را
ریسه میکنم
به دور چرخ دنده زندگیم !...
نمیچرخد روزگارم بی یاد تو

.

.

.

وقتی تو نیستی ،
نگاهم حوصله نمی کند
پایش را از چشمم بیرون بگذارد. . . ! 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

يادگار از تو همين سوخته جاني است مرا
شعله از توست ، اگر گرم زباني است مرا

به تماشاي تن سوخته ات آمده ام
مرگ من باد که اين گونه تواني است مرا

نه زخون گريه آن زخم ، گزيري ست تو را
نه از اين گريه يکريز ، اماني است مرا

باورم نيست ، نگاه تو و اين خاموشي؟
باز برگردش چشم تو گماني است مرا

چه زنم لاف و رفاقت ؟ نه غمم چون غم توست
نه از آن گرم دلي هيچ نشاني است مرا

گو بسوزد تنه خشک مرا غم ، که به کف
برگ و باري نبود دير زماني است مرا

عرق شرم دلم بود که از چشمم ريخت!
ورنه برکشته تو گريه روا نيست مرا 

[ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عزيزم

در تمام لحظات مبهم وسرد و دراوج ويراني دلم
و در زير خروارها خروار خاك ياس
به تو پناه آوردم
وتو
ويرانه قلبم را دوبار آباد ساختي و لحظات مبهم و سرد را پر از شور ونشاط
و مرا كه به مرز نابودي رسيده بودم حيات دوباره بخشيد
هر روز طلوع را مي نگرم
اما
طلوع خورشيد بي تو چه دلگير است و برايم لحظات غروب را تداعي ميكند
دلم ميخواهد هر روز در كنارت باشم
هر روز و لحظه زندگي ام
و در هر طپش قلبم به ياد تو
نگاهم را به نگاهت بدوزم
ولي تو مثل من نبودي
دوست نداشتي مرا ببيني
مي گفتي چه سخت است هر بار كه تو را ميبينم دلتنگ تر ازقبل ميشوم
آيا اين جواب قانع كننده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمي دانم شايد چون خودت ميداني وصالمان خيالي بيش نيست نمي خواهي خود را وابسته كني
نمي دانم
براستي نميدانم بر سر عشق ما چه خواهد آمد ؟
آيا روزگار آن را در زير گامهاي خويش پايمال ميكند؟
يا نه
آسمان عشق ما را به افلاك ميبرد؟
 نميدانم به خدا نميدانم

[ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

وعده کردم که به تو سر نزنم
برسم تا دم در در نزنم
قول دادم به غزلهای خودم
زل به چشمان تو دیگر نزنم
مطمئن باش خیالت راهت
گله ای از تو به دفتر نزنم
این چه رسمیست که باید یک عمر
حرف خود را به تو آخر نزنم
برو ای عشق برو تا اینکه
روی دستان تو پرپر نزنم 

[ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

*از من آزرده مشو*
*میرم از خانه ی تو*
*قبل رفتن تو بدان*
*عاشق و بی تقصیرم*
*تو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست*
*امر كن تا كه بمیرم به خدا می میرم* 

[ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

باور کن شناگر قابلی بودم

نمیدانم چه شد که در تو غرق شدم

.

.

.

دلهره هايت را به باد بده

 اينجا دلي هست كه براي آرامشت

 دستي به آسمان دارد 


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم ‚ مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما 

[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شبیه شیشه می مانم … تو هم مانند بارانی
رسیدی توی اغوشم … ولی گویا نمی مانی
خودت را جای من بگذار، ببین یک شیشه حق دارد
زنی مانند باران را … ببوسد … یا نمی دانی
نبودی تا ببینی باد ، مرا هر روز می بویید
من او را سخت می راندم … تو من را سخت می رانی …
کمی احساس هم بد نیست … بیا یک بار مردی کن !
دل این شیشه را نشکن ، در این اوضاع طوفانی
بیا بانو … تو باران باش … و بر من یخ بزن تا صبح
خدا هم می وزد برما ، کمی باد زمستانی 
 

[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دل بود که از قافله ما را عقب انداخت
سر رفتن این حوصله ما را عقب انداخت
حتی همه ی جاده ها نیز گواهند 
این پای پر از آبله ما را عقب انداخت
از باد رهاتر شده بودیم ، ولی حیف 
سنگینی این سلسله ما را عقب انداخت
یک سجده فقط فاصله ما و خدا بود 
دل نیز از این مرحله ما را عقب انداخت
هنگام تهجد شده بود و همه دیدند 
خودخواهی این قافله ما را عقب انداخت 

[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند

نیما یوشیج 

[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سرآغاز نامه عاشقانه ، با نام تو مینویسم صادقانه !
از عشق مینویسم از محبتهایت ، تا پای جان مینشینم چشم به راهت!
مینویسم یک کلام ، عاشقانه : دوستت دارم!
یک نفس در این نامه ، بی بهانه فریاد میزنم که تا آخرین نفس همنفس تو هستم!
تو در کنارم نیستی ، اما همیشه در قلب منی!
مینویسم این نامه عاشقانه را که بگویم همیشه به یاد تو هستم ، مینویسم که بگویم خیلی برایم عزیزی عزیزم!
با قلمی از جنس محبت ، با احساسی به قشنگی عشق ، با یک دنیا حرفهای عاشقانه از قلب مهربان تو مینویسم بی بهانه ، که بی نهایت تا قیامت دوستت دارم!
اینک که از تو مینویسم ، برای تو مینویسم ، نامه از قطره های اشکم خیس خیس شده ، جای قطره های اشکم مانده و چشمهایم بهانه گیر شده !
دلتنگ تو هستم عزیزم ، دلتنگی را از جملاتی که برایت در نامه نوشته ام میتوان خواند ، قلمی که در این لحظه مرا یاری کرد ، که برای تو بنویسم نامه ای عاشقانه ، که به عشق تو نوشتم کلامی جاودانه . خیلی دوستت دارم ای تنها بهانه برای بودنم!
از سرآغاز نامه ، تا پایان روزی صدها بار بخوان نامه را ، و حس کن درد دل عاشق مرا!
ببین چقدر تو را دوست دارم ، ببین چقدر تو برایم عزیزی!
مواظب دلت باش ای بهترینم ، من همیشه و همیشه به یادت هستم نازنینم! 

[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تو چراغ آفتابی ، گل آفتابگردان
نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان

گل آفتاب ما را ،لب کوه سر بریدند
نکند هنوز خوابی ، گل آفتابگردان؟

نه گلی فقط که نوری ، نه که نور بوی باران
تو صدای پای آبی ،گل آفتابگردان

نه گلی نه آفتابی ، من و این هوای ابری
نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان ؟

تو بتاب و گل بیفشان ، " سر آن ندارد امشب
که بر آید آفتابی " ، گل آفتابگردان.... 

[ سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

فاضل نظری 

[ سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خطی کشید روی تمام سوال ها
تعریف ها ، معادله ها ، احتمال ها
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قاعده و مثال ها
خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها
از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی دفتر خط ها و خال ها
خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
با عشق ممکن است تمام محال ها . . ! ! ! ! 

[ سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سلام ای شوق دیداری که هر لحظه به غارت میبری دل را
سلام ای اولین لحظه
سلام ای اولین دیدار سلامی از دل تنها
سلامت می کنم ای یورش خورشید
مثال بارش ابری که بر دل میزند باران
به سان شعله آتش که می بارد زتنهایی
سلام ای اوج بی تابی
سلام ای شوق دیداری که می راند ز تنهایی دل پژمرده من را
تمام تار و پود من به تاراج تو می باشد
بلی این بار من هستم
من سرما زده در اوج تنهایی
نمی خواهی ز من پرسی
ز تاراج دل و دینم
ترنمهای دلداری به یغما می برد دل را
به تنهایی
که می دانی

[ سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بوي خوش تو هر كه ز باد صبا شنيد
از يار آشنا سخن آشنا شنيد
اي پادشاه حسن چشم به حال گدا فكن
كاين گوش بس حكايت شاه و گدا شنيد
خش آمد گل زان خوشتر نباشد
كه در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوش دلي درياب و درياب
كه دائم در صدف گوهر نباشد 

[ سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مسیر چشم هایت را شبی ناگاه گم کردم

چراغی نیست راهی نیست

چگونه بی تو برگردم...

.

.

.

اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
 به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم  


ادامه مطلب
[ سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

حیدر بابا چه پوچ و دروغ است این جهان
این مرده ریگ نوح وسلیمان و دیگران
فرزند زاده می دهدش درد بی کران
فرزند زاده می دهدش درد بی کران
برهرکه هرچه داده ازو واستانده است
جز شهرتی تهی زافلاطون چه مانده است .

 "حیدر بابا - استاد شهریار" 

[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به تو مي انديشم
به تو و تندي طوفان نگاهت بر من
به خود و عشق عميقت در تن
به تو و خاطره ها
که چرا هيچ زماني من و تو ما نشديم
جام قلبم که به دست تو شکست
من چرا باز تو را مي بخشم؟؟؟
به تو مي انديشم
به تو که غرق در افکار خودي
من در انديشه افکار توام
قانعم بر نگه کوته تو
هر زمان در پي ديدار توام…

[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 18 19 20 21 22 ... 28 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3504
بازدید دیروز : 1050
بازدید هفته : 3504
بازدید ماه : 30872
بازدید کل : 311350
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس