همیشه،
همیشه،
همیشه بارانی ترین نگاهم را
برای توکنارگذاشتم
وآبی ترین لحظه هایم را
باخیال حضور توبه دست باد سپردم
همین فردا که بیدارشوم ،
وقت نگاهت زمان ترانه دلتنگی آسمان
جشن می گیرم
شاید آشنایی هاراترجمه کنم
شاید آشنایی هاراتجربه کنم
عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
گر چه با يادش، همه شب، تا سحر گاهان نيلي فام، بيدارم؛ گاهگاهي نيز، وقتي چشم بر هم مي گذارم، خواب هاي روشني دارم، عين هشياري ! آنچنان روشن كه من در خواب، دم به دم با خويش مي گويم كه : بيداري ست ، بيداري ست، بيداري !
جز من شوریده را كه چاره نیست
بایدم تا زنده ام در درد زیست عاشقم من ، عاشقم من ، عاشقم عاشقی را لازم آید درد و غم راست گویند این كه : من دیوانه ام در پی اوهام یا افسانه ام زان كه بر ضد جهان گویم سخن یا جهان دیوانه باشد یا كه من ای با سابقه ترین عشق برای دل من و ای زیباترین خیال این دل رویایی من امشب عاشقانه یا عاقلانه نمی دانم ولی عجیب در هوای توام ، شاید امشب برای تو تنگ شده ، دلم را می گویم ای زیباتر از هرچه سروده ام و ای نگاه جاودانه تو در درون دل من حالا که نیستی با این چند سطر جان می گیرد قلم تنهایی من نگاه تو برای من پر از سخن بود و سخن من برای نگاه تو بی معنا نمی دانم مقصر نگاه تو بود یا سخن من اما این عشق پدید آمد بدون اینکه پیدا شود مقصر را می گویم...!!! (A.E)
کسي نیست در این گوشه فراموشتر از من استاد شهريار
همیشه، شاید آشنایی هاراتجربه کنم
گاهی وقتها که دلم می گیرد
بــه مــن تکيــه کــن! امروز را به باد سپردم هست شب یک شب دم کرده و خاک (نیما) ترکم مکن هرگز این قصه ندانست کسی :
دل ساده (زنده یاد حسین پناهی)
دلتنگی های آدمی را، باد ترانه ای می خواند
نه تو می مانی و نه اندوه
در انتهای هر سفر
قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست .
اينجا براي از تو نوشتن هوا كم است
شیشه ای می شکند....
سهراب سپهری
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم (فریدون مشیری)
بوی عشق
« بسم ا... الرحمن الرحیم ، یک عمر هرچی گفتم به من می خندیدند ، یک عمر هرچی میخواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم ، مسخره ام کردند ، یک عمر هرچی جدی گفتم ، شوخی گرفتند ، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم. به رنگ ناب ترين خاطرات شيريني در مذهب عاشقان قرار دگر است ***** در دفتر شعر من صدا پنهان است ***** گر مي نخوري طعنه مزن مستان را ***** من حاصل عمر خود ندارم جز غم ***** در عشق تو از بس که خروش آوردیم ای تو با روح من ، از روز ازل یارترین. گر یکی هست سزاوار پرستش ، به خدا عطر نام تو که در پرده ی جان پیچیده ست ای تو روشنگر ایام مه آلوده ی عمر در گذر گاه نگاه تو گرفتارانند، می توان با دل تو حرف غمی گفت و شنید
گوش كن، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا. چشم تو زینت تاریكی نیست. پلك ها را بتكان، كفش به پا كن، و بیا. و یا تا جایی، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روی كلوخی بنشنید با تو و مزامیر شب اندام ترا، مثل یك قطعه آواز به خود جذب كنند. پارسایی است در آنجا كه ترا خواهد گفت: بهترین چیز رسیدن به نگاهی است كه از حادثه عشق تر است.
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم! دلیلِ دلخوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم! بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
عزیزم |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |