عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصیر عشق بود که خون کرد بی شمار
باید به بی گناهی دل اعتراف کرد

[ جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران،فرصت شمار بارا
ای صاحب کرامت،شکرانه ی سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است:
با دوستان مروت،با دشمنان مدارا
هنگام تنگ دستی،در عیش و کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه ی سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارند احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو،بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود
ای شیخ پاک دامن،معذور دار مارا 

[ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گر چه با يادش، همه شب، تا سحر گاهان نيلي فام،

بيدارم؛

گاهگاهي نيز،

وقتي چشم بر هم مي گذارم،

خواب هاي روشني دارم،

عين هشياري !

آنچنان روشن كه من در خواب،

دم به دم با خويش مي گويم كه :

بيداري ست ، بيداري ست، بيداري !

[ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
جز من شوریده را كه چاره نیست
 بایدم تا زنده ام در درد زیست
عاشقم من ، عاشقم من ، عاشقم
 عاشقی را لازم آید درد و غم
 راست گویند این كه : من دیوانه ام
 در پی اوهام یا افسانه ام
 زان كه بر ضد جهان گویم سخن
 یا جهان دیوانه باشد یا كه من
[ چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای با سابقه ترین عشق برای دل من و ای زیباترین خیال این دل رویایی من

   امشب عاشقانه یا عاقلانه نمی دانم

      ولی عجیب در هوای توام ، شاید امشب برای تو تنگ شده ، دلم را می گویم 

         ای زیباتر از هرچه سروده ام و ای نگاه جاودانه تو در درون دل من

            حالا که نیستی با این چند سطر جان می گیرد قلم تنهایی من 

               نگاه تو برای من پر از سخن بود

                  و سخن من برای نگاه تو بی معنا

                     نمی دانم مقصر نگاه تو بود 

                        یا سخن من 

                           اما این عشق پدید آمد بدون اینکه پیدا شود

                              مقصر را می گویم...!!!

                                           (A.E)

                                  

[ سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

کسي نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوشتر از من
افتاد جهانی
همه مدهوش تو لیکن
افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش
اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوشتر از من
بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوشتر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است
بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟
دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من

استاد شهريار


[ سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
همیشه،
همیشه،
همیشه بارانی ترین نگاهم را
برای توکنارگذاشتم
وآبی ترین لحظه هایم را
باخیال حضور توبه دست باد سپردم
همین فردا که بیدارشوم ،
وقت نگاهت زمان ترانه دلتنگی آسمان
جشن می گیرم
شاید آشنایی هاراترجمه کنم

شاید آشنایی هاراتجربه کنم


[ یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گاهی وقتها که دلم می گیرد
می خواهم از آن روزهای رفتنت بگویم ،
از روزهایی که تنها شدم و دلتنگی تمام باورم شد
می خواهم از بغض نبودنت بگویم
از اشکها و هق هق شبانه ام و
از تمام احساس عاشقانه ام .
می خواهم از سکوت بگویم و تنهایی ،
از لحظه های بدون یار ،
از آن غروب بدون حضورت .
روزهایی که نبودنت فراموشم نشد و
خلوت عاشقانه ات از یادم نرفت .
گاهی وقت ها که دلم می گیرد،
می خواهم از تو بگویم ،
از روزهایی که در آرزویت سپری شد و
دیدارت تمام انتظارم شد .

شاعر : آسیه غیور

[ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بــه مــن تکيــه کــن!
مــن تمــام هستــي ام را
دامني مي کنــم تــا تــو ســرت را بــر آن بنــهي!
تمــام روحــم را
آغــوش مي ســازم تا تــو در آن از هــراس بيــاســايي!
تمــام نيــرويــي را کــه در دوســت داشتــن دارم
دستــي مي کنــم تــا چهــره و گيســويــت را نــوازش کنــد!
تمــام بــودن خــود را
زانــويي مي کنــم تــا بــر آن بــه خــواب روي!
خــود را، تمــام خــود را
بــه تــو مي سپــارم تــا هــر چــه بخــواهي از آن بيــاشــامي!
از آن بــرگيــري، هــر چــه بخــواهي از آن بســازي، هــر گــونه
بخـواهي، بــاشــم!
از ايــن لحظــه مــرا داشتــه بــاش!

دکتر علی شریعتی 

[ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد 

[ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هست شب یک شب دم کرده و خاک
رنگ رخ باخته است.
باد نوباوه ی ابر از بر کوه
سوی من تاخته است.
هست شب همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم از این روست نمی بیند اگر گمشده یی راهش را
با تنش گرم بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوخته ی من مانند
به تنم خسته که می سوزد از هیبت تب!
هست شب. آری شب. 

(نیما)

[ پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ترکم مکن
حتی برای یک روز
زان رو که به انتظار
ایستگاهی متروک خواهم بود
خالی از قطار .
ترکم مکن
حتی برای ساعتی
که دلتنگی چون بارانی
به آوارم فرو خواهد ریخت
و غبار
چون هاله ای.
جای پایت به شنها امیدم می دهد
و مژگانت آرامشم.
عزیزترین !
ترکم مکن حتی برای ثانیه ای .
وقتی تو نیستی
سرگردان سرگشته این سوال مداومم
که باز خواهی گشت آیا؟ 

[ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هرگز این قصه ندانست کسی :
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
بر سر مهر نبود
آه، این درد مرا می فرسود :
” او به دل عشق دگر می ورزد؟ “
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطره اش می لرزد!
بر سرم دست کشید
در کنارم بنشست بوسه بخشید به من
لیک می دانستم
که دلش با دل من سرد شده ست!
( هوشنگ ابتهاج )

[ سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دل ساده
برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور
گنجشک ها را
از دور و بر شلتوک ها کیش کن
که قند شهر
دروغی بیش نبوده است 

(زنده یاد حسین پناهی)

[ شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 دلتنگی های آدمی را، باد ترانه ای می خواند


رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند،

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های بر زبان نیامده،

در این سکوت حقیقت ما نهفته است،
حقیقت تو و من! 

[ جمعه 30 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

سهراب 


[ چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟

حسین پناهی 

[ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست .
پس زخمهایت را گرامی دار .

زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است ؛
تو اما در پی زخمی بزرگ باش که

نوشدارویی شگفت بخواهد
و هیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست .

و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست
او که نامش خداوند است . 

[ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اينجا براي از تو نوشتن هوا كم است
 دنيا براي از تو نوشتن مرا كم است
 اكسير من نه اينكه مرا شعر تازه نيست
 من از تو مي نويسم و اين كيميا كم است
 دريا و من چه قدر شبيه هم ايم
 گرچه باز من سخت بيقرارم و او بيقرار نيست
 با او چه خوب مي شود از حال خويش گفت
 دريا كه از اهالي اين روزگار نيست
 امشب ولي هواي جنون موج می زند
 دريا سرش به هيچ سري سازگار نيست
 اي كاش از تو هيچ نمي گفتم اش
 ببين دريا هم اين چنين كه من ام بردبار نيست 

[ چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شیشه ای می شکند....
یک نفر می پرسد... چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید...شاید این رفع بلاست.
یک نفر زمزمه کرد.... باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.
شیشه پنجره را زود شکست.
.
.
.
کاش آنشب که دلم مثل آن شیشه مغرور شکست
عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن را بر می داشت
مرهمی بر دل تنگم می شد...
اما آنشب دیدم...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید....
از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر است؟
دل من سخت شکست اما، هیچکس هیچ نگفت و نپرسید چرا؟... 

[ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سهراب سپهری
گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را

چشم تو زینت تاریکی نیست

پلکها را بتکان ، کفش به پا کن و بیا

و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

و مزامیر شب ،

اندام تورا ،

مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند. 

[ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
روز اول, که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر, لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی, من نرمیدم, نه گسستم
باز گفتم که; تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم, نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب, ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

(فریدون مشیری)

 

[ شنبه 17 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بوی عشق
شب، همه دروازه هایش باز بود
آسمان چون پرنیان ناز بود

گرم، در رگ های ما، روح شراب
همچو خون میگشت و در اعجاز بود

با نوازش های دلخواه نسیم
نغمه های ساز در پرواز بود

در همه ذرات عالم، بوی عشق
زندگی لبریز از آواز بود

بال در بال كبوترهای یاد
روح من در دوردست راز بود 

[ پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

« بسم ا... الرحمن الرحیم ، یک عمر هرچی گفتم به من می خندیدند ، یک عمر هرچی میخواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم ، مسخره ام کردند ، یک عمر هرچی جدی گفتم ، شوخی گرفتند ، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف می زدم ، و آقا بهم گفت: تو شهید می شی . جای قبرم رو هم بهم نشون داد ، این رو هم گفتم اما باور نکردید! »


به نقل از: حجت الاسلام انجوی نژاد

اما قبل...

پنچ دقیقه قبل از اینکه برم یک نفر اومد کنارم نشست و گفت: آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمائید!
عکسی به من نشون داد، یه پسر نوزده، بیست ساله ای بود.گفت:


اسمش عبدالمطلب اکبری هست، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود، در ضمن ناشنوا هم بود.یک پسر عموش هم به نام غلامرضا اکبری شهید شده،‌ غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب سر قبرش نشست، بعد با زبون کرولالی خودش، با ما حرف می زد ، ما هم گفتیم : چی می گی بابا؟! محلش نذاشتیم، هرچی سروصدا کرد هیچ کس محلش نذاشت.

دید ما نمی فهمیم، بغل دست قبر این شهید با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید...
روش نوشت:

شهید عبدالمطلب اکبری، بعد به ما نگاه کرد گفت: ‌نگاه کنید!... خندید، ما هم خندیدیم.
گفتیم شوخیش گرفته، دید همه ما داریم می خندیم، طفلک هیچی نگفت؛ سرش رو انداخت پائین یه نگاهی به سنگ قبر کرد با دست پاکش کرد، سرش رو پائین انداخت و آروم رفت...

فرداش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه¬اش رو آوردند دقیقاً توی همین جایی که با انگشت کشیده بود خاکش کردند.
وصیت نامه اش خیلی کوتاه بود، اون جوری نوشته شده بود که بالا خوندید. 

[ پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 به رنگ ناب ترين خاطرات شيريني
شبيه پاك ترين لحظه هاي ديريني
به بوي خنده ي تو نشئه مي شود چشمم
تو مثل مستي يك باغ ، مثل نسريني
به روي پهنه ي رؤياي آسماني من
تو با شكوه ترين خوشه هاي پرويني
غروب، مرگ، شكستن،سكوت، تنهايي
براي هر چه كه درد است باز تسكيني
مگير چهره زمن چون براي من تو هنوز
عزيز دخترك آ ن دو كوچه پایيني
بيا دوباره بيا تا براي هم پوشيم
لباس ساده ي آن روزهاي خوشبيني
دکتر غلامرضا فتحی

[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

در مذهب عاشقان قرار دگر است
 وين باده ناب را خمار دگر است
 هر علم که در مدرسه حاصل گردد
 کار دگر است و عشق کار دگر است

*****

در دفتر شعر من صدا پنهان است
 يک رود پر از ستاره در جريان است
 من در سر خود ابر زيادي دارم
 جيب کلمات من پر از باران است

*****

گر مي نخوري طعنه مزن مستان را
 بنياد مکن تو حيله و دستان را
 تو غره بدان مشو که مي نخوري
 صد لقمه خوري که مي غلامست آن را

*****

من حاصل عمر خود ندارم جز غم
 در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندارم جز درد
 یک مونس نامزد ندارم جز غم

*****

در عشق تو از بس که خروش آوردیم
 دریای سپهر را به جوش آوردیم
 چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
 رفتیم و زبانهای خموش آوردیم

[ دو شنبه 12 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای تو با روح من ، از روز ازل یارترین.
کودکِ شعر مرا مهر تو غمخوار ترین.

گر یکی هست سزاوار پرستش ، به خدا
تو سزاوارترینی ، تو سزاوار ترین!

عطر نام تو که در پرده ی جان پیچیده ست
سینه را ساخته از یاد تو سرشارترین.

ای تو روشنگر ایام مه آلوده ی عمر
بی تماشای تو، روز و شب من تار ترین.

در گذر گاه نگاه تو گرفتارانند،
من به سرپنجه ی مهر تو گرفتارترین.

می توان با دل تو حرف غمی گفت و شنید
گر بود چون دل من راز نگهدارترین! 
"مشیری"

[ دو شنبه 12 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گوش كن، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا.

چشم تو زینت تاریكی نیست.

پلك ها را بتكان، كفش به پا كن، و بیا.

و یا تا جایی، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی كلوخی بنشنید با تو

و مزامیر شب اندام ترا، مثل یك قطعه آواز به خود جذب كنند.

پارسایی است در آنجا كه ترا خواهد گفت:

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است كه از حادثه عشق تر است.

[ یک شنبه 11 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را
 که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را

بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم
 فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
 تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را

دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
 چرا باید چنین باشد؟ نمی‌فهمم سبب‌ها را

بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم
 که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
 برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را

[ شنبه 10 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عزیزم
 به من سخت می گذرد که تو تب کنی . کاش تمام حرارت ها یک جا جمع می شد و به جای این که ذره ای به اندام تو نزدیک شود ، قلب سمج مرا می سوزانید
 با این که این همه مردمان شریر وجود دارند که کارشان به گمراه کردن معصومین می گذرد ، ایا تب مقری در آن پیدا نکرد که به تو حمله برد ؟
 از شدت فکر و آلام باطنی حس می کنم دچار یک ضعف و خفگی قلبی شده ام . آه ! یک دفعه آتش می گرفتم با وجود این تمام حواسم پیش تو است . چه چیز بیش تر از این قلب را به مصائب نزدیک می کند که انسان زود دوست بدارد و زود تسلیم بشود . و از این گذشته کدام بدبختی بزرگتر از این است که شخص
 تو تب داری ، نمی خواهم حرف بزنم ، ولی تب تمام می شود و باید بدانی در این مواصلت به کار مهمی که خیلی ها آرزو داشته اند اقدام کرده ای و تاریخ و اینده به تو نگاه می کند
 عالیه ! عالیه جز من و تو کسی در بین نیست . همه جا تاریک همه جا مجهول . به من اجازه بده امشب پیش تو بیایم !
 نیما

[ شنبه 10 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 28 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1386
بازدید دیروز : 1050
بازدید هفته : 1386
بازدید ماه : 28754
بازدید کل : 309232
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس