عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
زن و چراغ جادو زن : اوه! نیگا کن ببین پشه چه جوری دستمو زخم کرده ! ادامه مطلب هر چه بیشتر عمر می کنم بیشتر اطمینان پیدا می کنم که تفاوت عمده انسانها ، تفاوت بین انسان ضعیف و قوی ، بین انسان بزرگ و کوچک میزان توانایی یا اراده استوار و خلل نا پذیر آنهاست . به این معنی که انسان قدرتمند هنگامی که هدفی را برای خود مشخص می کند دو راه بیشتر پیش رو ندارد : یا مرگ یا پیروزی. توماس فاول باکستون . . . هیچ می دانی فرصتی که از آن بهره نمی گیری، آرزوی دیگران است؟! . جک لندن ادامه مطلب یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود در گمرك بین المللی یك دختر خانم كه یك موصاف كن برقی نو از یك كشور دیگری خریده بوده ، از یك پدر روحانی می خواهد به او كمك كند تا این موصاف كن را در گمرگ زیر لباسش پنهان كند و بیرون ببرد تا خانم مالیات ندهد. با بابام تو تاکسی داشتیم میرفتیم یهو بابام دستشو کرد تو جیبش ادامه مطلب هیچ کس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد. ادامه مطلب چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. داستان جالب “فحش دل نشین ” ! دانشمندان شهر حیف نون اینا کشق کردند ادامه مطلب یا سخنی داشته باش دلپذیر ، یا دلی داشته باش سخن پذیر . . . . . . کسی که ندای درونی خود را می شنود، نیازی نیست که به سخنان بیرون گوش فرا دهد. ادامه مطلب "من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید .” جايي كه زنها بايد به شوهرانشون اعتماد كنن اسمت را روی کوه نوشتم خراب شد .. اسمت را روی شمع نوشتم آب شد .. اسمت را روی قلبم نوشتم شکست .. جمع کن بابا خودتو با این اسمت! … . . . میزاری امشب بیام تو ذهنت؟ آخه بدجوری هوس تاب بازی کردم، چون شنیدم مخت تاب داره! ادامه مطلب هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمیکند رودخانه ها آب خود را مصرف نمیکنند درختان میوه خود را نمی خورند خورشید گرمای خود را استفاده نمیکند ماه ، در ماه عسل شرکت نمیکند گل ، عطرش را برای خود گسترش نمیدهد نتیجه : زندگی برای دیگران ، قانون طبیعت است . . . . . . زنها هرگز نمیگویند تو را دوست دارم ولی وقتی از تو پرسیدند مرا دوست داری بدان که درون آنها جای گرفته ای . . . ادامه مطلب سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت . حدود چند ماه قبل CIA شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. یکی پیامک داده برنامه گلبرگ سوال پرسیده که ” چجوری میتونم از فکر عشقم بیام بیرون ” ؟؟؟ . . . طرف متولد 1375 بعد نوشته ادامه مطلب آنان که پیروز می شوند همان هایی هستند که از مشورت دوستان بهره می برند. ادامه مطلب بارش، زیادی سنگین بود و سر بالایی، زیادی سخت ... بینیش انگار شکسته بود و خون زیادی از روی لبها و چانه هایش به روی زمین می ریخت , زخم عمیقی قسمتی از صورتش را پوشانده بود ,اطراف چشمش حسابی ورم کرده وخون آلود بود , به سختی می شد مردمک چشمانش را دید , مرد سعی کرد صورتش را جلوتر ببرد تا بلکه بهتر بتواند مردمک چشمانش را ببیند ,چند لحظه ای خیره شد ,احساس کرد چند نفر از رو برو سنگ پرتاب می کنند و شاید باخنده هم حرفی را تکرار می کردند , بغض گلوی مرد را می فشرد و خواست تا صورتش را نوازش کند , همینطور که دستانش را به طرف صورت زن می برد, پیش گوشش صدایی شنید در دنیا باشید ، ولی با دنیا نباشید . ادامه مطلب فرمانروایی که میکوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد ، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات به پایتخت فرستاده شدند. فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: ای سردار ، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم ، چه میکنی؟ سردار پاسخ داد: ای فرمانروا ، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود. فرمانروا پرسید: و اگر از جان همسرت در گذرم ، آنگاه چه خواهی کرد؟ سردار گفت: آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد! فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد. سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید: آیا دیدی سرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟ همسر سردار گفت: راستش را بخواهی ، من به هیچ چیزی توجه نکردم. سردار با تعجب پرسید: پس حواست کجا بود؟ همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه میکرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه میکردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند … حیف نون به پسرش شک میکنه بهش میگه:ها کن ببینم! ادامه مطلب چند وقت پیش یه آقایی برای یه کاری چند باری به دفتر مراجعه کرد . شخص محترم و خوش برخوردی بود . یه روز ازم پرسید : آقای ….تو ازدواج کردی ؟ وقتی جواب منفی شنید دلیلش رو پرسید، گفتم : درس و کار ! اونم با ناراحتی جواب داد: آره! الان همه جوونا همینطوری شدن یکیش همین دختر من که تا حالا کلی خواستگار داشته اما همش درس رو بهونه کرده ! بعد بهم گفت : حالا اگه بخوای خودم می تونم برات آستین بالا بزنم ! پیش خودم فکر کردم حتما از من بخاطر رفتارم خوشش اومده و ازم بخواد که بیام خواستگاری دخترش ! گفتم : اتفاقا اگه شخصی باشه که با هم تفاهم داشته باشیم و خودش هم برای ازدواج با من راضی باشه حرفی ندارم ! پرسید : ملاک تو برای ازدواج چیه ؟ منم خواستم یکم خوش شیرینی کنم گفتم : وا… ملاک خاصی نیست هر چی شما صلاح بدونین !!! ایشون هم گفـت : همینه ! مشکل تو همینه که ازدواج رو به مسخره گرفتی و فکر می کنی که همه ملت الاف تو هستن تا یکی دخترش رو بیاره دو دستی تحویل تو بده ! وگرنه اگه الان کور و علیل هم بودی ازدواج کرده بودی!!!!!!!!!!!!!!!!!!! همچون باران باش ، رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن . . . ادامه مطلب یکی از مریدان شیوانا مرد تاجری بود که ورشکست شده بود. مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد : «در کیسه ها چه داری». او می گوید (( شن )) . مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا….. این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود. یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی می گوید : دوچرخه! لازم دونستم تاکید کنم که بهترین شغل داشتن بابای پولداره ! ادامه مطلب نیکی هنری نیست به امید تلافی ادامه مطلب |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |