عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
در قطار مرد جوانی از همسفر سالمندش پرسید: ساعت چند است؟ شیرین" ملقب "ام رستم" دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند . زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد. یکی هست که کتونیش مصداق بارز صلاح کشتار جمعیه ادامه مطلب امروز تو به دوست داشتن رسيده اي و من هنوز در عشق مانده ام و دوست داشتن و عشق در كنارهم عذاب و رنج ميبرند...(شريعتي) . . . ما بايد تا پاي جان مبارزه كنيم تا آيندكان باور كنند عشق به انسانيت نمرده است ادامه مطلب این داستان واقعی است یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم ، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس ، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده ! به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت ، آمارمطالعه در ایران: ادامه مطلب اگر دست تقدیر و سرنوشت را فراموش کنیم پس از پیشرفت نیز افسرده و رنجور خواهیم شد… . . . افراد منطقی خودشان را با دنیا تطبیق میدهند. افراد غیر منطقی سعی میکنند دنیا را با خودشان تطبیق دهند. پیشرفت بستگی به افراد غیرمنطقی دارد”. ادامه مطلب مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار درمیرفت و همه چیز را به شوخی میگرفت. روزی او را نزد حکیم آورد و گفت: “از شما میخواهم به این پسر من چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بیتفاوتیاش بردارد و مثل بقیه بچههای این مدرسه به دنیای واقعیت و کار و تلاش برگردد.” گاهی باید دست از سرش برداری ... و بجاش از پات ، . . . این اس ام اس رو برای۲نفر بفرست.اولی برای یک آدم احمق و دومی برای یک آدم نفهم!بعد بشین فکر کن ببین خودت کدوم بودی که من اینو برات فرستادم! ادامه مطلب همیشه سکوت ، یک جنایت جنگی ست . . . بودن با کسی که دوستش نداری ادامه مطلب نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد . آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه اش دعوت کند.موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند.قبل از ورود ، نجار چند دقیقه در سکوت جلو درختی در باغچه ایستاد ..... قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود " لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین". ۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت. الهی فندق بشی سنجاب بشم گازت بگیرم ادامه مطلب ▪ از دست دادن امیدی پوچ و محال، خود موفقیت و پیشرفتی بزرگ است. شکسپیر . . . ▪ به گمان من انسان برای موفقیت در زندگانی باید بتواند در چهار زمینه استاد شود: مناسبات، تدارکات، نگرش و رهبری. جان ماکسول ادامه مطلب آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرشلودویگ فوت شد، روزنامه ها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را میخواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: "آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مرگ آور ترین سلاح بشری مرد!" یه ضرب المثل چینی هست که میگه: ادامه مطلب آورده اند که در کنفرانس تهران روزی چرچیل ، روزولت و استالین بعد از میتینگ های پی در پی آن روز تاریخی برای خوردن شام با هم نشسته بودند در کنار میز یکی از سگ های چرچیل ساکت نشسته بود و به آن ها نگاه می کرد ، چرچیل خطاب به همراهانش گفت چطوری میشه از این خردل تند به این سگ داد ؟ روزولت گفت من بلدم و مقداری گوشت برید و خردل را داخل گوشت مالید و به طرف سگ رفت و گوشت را جلوی دهانش گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد عاقلانه انتخاب کن تا عاشقانه زندگـی کنی ادامه مطلب معلم تازه کاری به نام مری، در اردوگاه سرخ پوستان در ناواخو مشغول به کار شد. او هر روز از پنج نفر از دانش آموزان می خواست مقابل تخته سیاه بایستند و مسئله ی ریاضی ساده ای را حل کنند. روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید: فردا چه می کنی؟ جدیدا رفاقتا دو حالت بیشتر نداره . . . اگه کسی رو دوس دارین ادامه مطلب استفاده به موقع از فنجانی آب، مهیب ترین آتش سوزی را مهار می کند …. . . . چو با ابلهان کَس شود همنشین / تو او را به چشم بزرگى مبین ادامه مطلب سالها پیش، در المپیک سیاتل، نه رقیب که همه از نظر جسمی و ذهنی معلول بودند، در مسابقه دوی صد متر شرکت کردند. صدای تیر که بلند شد، همه ی آنها، البته نه در یک خط شروع به دویدن کردند و همه مشتاق بودند که خود را به خط پایان برسانند و برنده شوند. مترو درون شهری ساعت ۷ صبح همه خوابن و آویزونن به دستگیره ها. یه پسره تو خواستم بگم تو گلمی، دیدم تو خیلی بهتری . . . می دونم تا SMS میاد دعا می کنی که من باشم، می خواستم بگم دعات مستجاب شد! ادامه مطلب بی عوض دانی چه باشد در جهان ؟ ادامه مطلب پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد. یه روز یه دختر جوون سوار اتوبوس شد و کنار یک راهب با خدا و زیبا نشست ..... |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |