عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
در ۱۸ ژوئن به تماشای مسابقه ی بیسبال برادر کوچک ترم رفتم.من همیشه این کار را می کردم.در آن زمان کوری ۱۲ ساله بود و دو سال بود که بیسبال بازی می کرد.وقتی دیدم او خودش را گرم می کند تا توپ بعدی را بزند،تصمیم گرفتم کمی نصیحتش کنم.اما وقتی نزدیکش شدم،فقط به او گفتم:«دوستت دارم.» زنی غمگین و افسرده نزد حکیمی آمد و از همسرش گله کرد و گفت: “همسر من خود را مرید و شاگرد مردی میداند که ادعا دارد با دنیاهای دیگر در ارتباط است و از آینده خبر دارد. این مرد که الان استاد شوهر من شده هر هفته سکهای طلا از شوهرم میستاند و به او گفته که هر چه زودتر با یک دختر جوان ازدواج کند و بخش زیادی از اموال خود را به این دختر ببخشد! و شوهرم قید همه سالهایی را که با هم بودهایم زده است و میگوید نمیتواند از حرف استادش سرپیچی کند و مجبور است طبق دستورات استاد سراغ زن دوم و جوان برود.” یه بار تو یه جمعی بودم مامانم زنگ زد گفت یه سوال می پرسم اونجا تابلو نکن ، فقط با آره یا نه جواب منو بده !!! . . . عمم 55 سال داشت که ازدواج کرد ، بابام الانم هی میگه صبر نکرد یه شوهر خوب براش پیدا کنیم !!! ادامه مطلب روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. بر قاتلین حضرت زهرا (س) لعنت. آدم میتونه از موج سواری حسابی لذت ببره ولی نمیتونه روی امواج زندگی کنه
شهادت مظلومانه حضرت زهرا (س) تسلیت باد ادامه مطلب داشتم بر مي گشتم خونه، مسيرم جوريه که از وسط يه پارک... رد ميشم بعد ميرسم به ايستگاه اتوبوس، توي پارک که بودم يه زن خيلي جوون با چادر مشکي رنگ و رو رفته و لباس هاي کهنه يه پيرمرد رو که روي يه چشمش کاور سفيد رنگي بود همراه خودش راه ميبرد رسيد به من و گفت سلام! چند سال پیش یک روز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم. ناگهان پدر و مادر و آبجی بزرگ و خان داداش، سرم هوار شدند و فریاد زدندکه : ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر. توجه کردین وقتی ناخونهاتونو میگیرین و دست تو دماغتون میکنید اصلا بهتون حال نمیده ؟؟؟!!! . . . هیچی بدتر از این نیست خسته بخوابی جلو تلوزیون ، ببینی کنترل گم شده و بخوای بلند بشی دنبالش بگردی ... ادامه مطلب گناهی بالاتر از این نیست که از گناه دیگران پرده برداریم ادامه مطلب مردی کالسکه یک بچه شیر خوار را در پیاده رو حرکت می داد. بچه مرتب گریه می کرد و مرد مرتب می گفت: دقت کردین همیشه یکی از خط ریش ها از اون یکی بهتر در میاد ؟ . . . تا حالا دقت کردین هروقت مهمون میاد و تو نمیری سلام کنی و میگن که نیستی ، حتما اون مهمون یه بچه کوچیک داره که سرشو میندازه پایین و صاف میاد تو اتاق تو ! نهایتا همه میفهمن که خونه بودی ؟ ادامه مطلب آنچه در دنیا شاهد آن هستید ، حاصل اعتقادی است که نسبت به آن دارید ادامه مطلب پس از این که ما بین دارای سوم آخرین پادشاه هخامنشی و اسکندر مقدونی پیغامهائی رد و بدل شد و اسکندر حاضر نگردید که باج و خراج سالیانه را به دربار ایران بفرستد بین این دو پادشاه جنگ در گرفت و ایرانیان در سه جنگ:کرانیکوس،ایسوس و اربل شکست خوردند و قسمت عمده ی کشور ایران به تصرف اسکندر در آمد.درگیر و دار آخرین جنگ وقتی که اسکندر پیروز شد و لشکریان ایران در حال نابودی بودند دو نفر از سرداران دارا موسوم به جانوسیار و ماهیار به عقیده ی خودشان خواستند زرنگی به خرج دهند.این دو نفر سردار خائن فکر کردند حال که قشون ایران رو به نابودی است و ستاره ی اقبال اسکندر در اوج درخشش!بهتر این است که از موقعیت استفاده کنیم و با کشتن دارا خود را نزد اسکندر عزیز و محترم سازیم و بدین وسیله به او نزدیک شویم.از این رو بدون در نظر گرفتن سوابق نعمت و مصالح میهن به دارا زخم مهلکی زدند و او را به حال مرگ در آوردند. در كتاب حاجیآقا نوشته صادق هدایت (1945)، حاجی به كوچكترین فرزندش درباره نحوه كسب موفقیت در ایران نصیحت میكند: تو توالت بودم و تو حال خودم ... یک هو یکی محکم زد به در … گفتم بله ... ؟ . . . توی باشگاه یارو داره مثل اسب روی تردمیل میدوه رفیقم میگه میخواد لاغر کنه ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ میخواد ببینه تردمیل کِی خراب میشه ! ادامه مطلب یکی از بهترین راه های استفاده از وقت این است که قابلیت های خود را در زمینه هایی که نتایج کلیدی را برای شما به بار می آورد افزایش دهید . برایان تریسی . .
ادامه مطلب پادشاهی بسیار چاق بود و از زیادی پیه و گوشت رنج میبرد.حکما را جمع کرد تا درباره این بیماری فکری کنند ولی اطبا هر دستور و نسخه ای که دادند مفید فایده واقع نشد و روز بروز بر مقدار گوشت و چاقی پادشاه افزوده شد. انقدر بدم میاد از اینایی که توهم شدید دارن، فکر می کنن بقیه همیشه دارن چشمشون می زنن !!!!!! ادامه مطلب مشتری خوش تیپی وارد سلمانی یک شهر کوچک شد . آرایشگر ساده با دیدن یک آدم شیک پوش و مرتب در مغازه اش ذوق زده شد و به گرمی از او استقبال کرد . به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه میجویی ، گاه اقبالی بزرگ است ! . . . وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می شکند ، یک زندگی به پایان می رسد ! ادامه مطلب داستان از اين قرار است که يک روز جناب کافکا ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختربچه.اي مي افتد که داشت گريه مي کرد. از وینستون چرچیل پرسیدند: شاعر بي پول یه عمر زور می زنن معروف شن ، بعد عینک دودی میزنن که شناخته نشن ! . . . نمیدونم این چه سیستم پیشرفته ای که توی خمیر دندون ها کار میزارن که 90 درصدش توی 5 - 6 روز تموم میشه ولی اون 10 درصد آخرش 4 ماه طول میکشه ! ادامه مطلب دهانتان را به اندازه ای باز کنید که حرف در دهانتان نگذارند . . . ادامه مطلب سرباز از برج دیده بانی نگاه می کرد و عکاس را می دید که بی خیال پیش می آمد. سه پایه اش را به دوش می کشید. هیچ توجهی به تابلوی«منطقه نظامی/ عکاسی ممنوع» نکرد. هوا سرد بود و حوصله نداشت از دکل پایین بیاید. مگسک را تنظیم کرد و لحظه نفس در سینه اش حبس شد. تلفن که زنگ زد، تیرش خطا رفت. مرد خیاطی کوزه ای عسل در دکانش داشت.یک روز می خواست دنبال کاری برود. به شاگردش گفت:این کوزه پر از زهر است!مواظب باش آن را دست نزنی!شاگرد که می دانست استادش دروغ می گوید حرفی نزد و استادش رفت. نوشابه 250 تومان . . . بد ترین درد این نیست که عشقت بمیره ادامه مطلب ماندن ، سنگ بودن است و رفتن ، رود بودن ! . . . ادامه مطلب روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟شاگرد گفت:بله با کمال میل.استاد گفت:پس آماده شو با هم به جایی برویم.شاگرد قبول کرد.استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند،برد. |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |