عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت …
پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم ....

بچه هاش شاد میشدن …
برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت …
چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….

پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم !

زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر !
زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد …

پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر!

[ شنبه 10 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عشق مانند شن روان است، اگر به آن چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید

به آرامی پیمانه ای از آن بردارید تا روح شما را لبریز کند.

همچنان که شن در جستجوی پر کردن فضای خالی دستان شماست …

.

.

.

میان انسان و شرافت رشته باریکی وجود دارد و اسم آن قول است … (توماس براس)


ادامه مطلب
[ شنبه 10 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

حضرت علی (ع) میفرمایند:


هیچ بنده ای مزه ایمان را نچشد تا دروغ را ترک کند، چه شوخی باشد و چه جدی.

[ شنبه 10 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 بشارت ده به آن بندگانم كه سخنان را مى‏شنوند و از بهترينِ آنها پيروى مى‏كنند. آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنان عاقلان‏اند. سوره زمر آیات 17 و 18

**********

پروردگار متعال، مرا به 9 چیز سفارش نمود: اخلاص در آشكار و پنهان، دادگرى در خوشنودى و خشم، میانه روى در نیاز و توانمندى، بخشیدن كسى كه در حقّ من ستم روا داشته است، كمك به كسى كه مرا محروم گردانده، دیدار خویشاوندانى كه با من قطع رابطه نموده اند، و این كه خاموشیم اندیشه و سخنم، یادآورى خداوند; و نگاهم عبرت و پند باشد. پیامبر اکرم

**********

کسی که با توکل به خدا روی نیاز از مردم بگرداند، مردم به او نیازمند می شوند و کسی که تقوا پیشه سازد، محبوب مردمان خواهد شد.

**********

خداوند عزّوجلّ چنان بترس که اگر خوبی‏های جن و انس را به پیشگاهش ببری، (انگار) تو را عذاب خواهد کرد و به خداوند چنان امیدوار باش که اگر گناهان جن و انس را به پیشگاهش ببری، به تو رحم خواهد کرد. پدرم (امام باقر علیه‏السلام ) همیشه می‏فرمود: انسان هیچ‏گاه یک بنده مؤمن خدا نمی‏شود، مگر اینکه در قلبش دو نور باشد؛ یکی نور خوف و ترس و دیگری نور رجا و امید که اگر یکی را وزن کنند، بر دیگری فزونی نمی‏یابد و اگر آن دیگری را وزن کنند، بر این اولی فزونی نمی‏یابد. لقمان حکیم

[ شنبه 10 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

در روزگارى كه بستنى با شكلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست. خدمتكار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسيد: بستنى با شكلات چند است؟
خدمتكار گفت: ۵٠ سنت
پسر كوچك دستش را در جيبش كرد ، تمام پول خردهايش را در آورد و شمرد . بعد پرسيد: بستنى خالى چند است؟
خدمتكار با توجه به اين كه تمام ميزها پر شده بود و عده‌اى بيرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن ميز ايستاده بودند، با بي‌حوصلگى گفت : ٣۵ سنت
پسر دوباره سكه‌هايش را شمرد و گفت:
براى من يك بستنى بياوريد.
خدمتكار يك بستنى آورد و صورت‌حساب را نيز روى ميز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام كرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت كرد و رفت. هنگامى كه خدمتكار براى تميز كردن ميز رفت، گريه‌اش گرفت. پسر بچه روى ميز در كنار بشقاب خالى، ١۵ سنت براى او انعام گذاشته بود 

[ جمعه 9 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رفتم سوپر مارکت میگم یه نوشابه بزرگ بده. میگه یعنی خانوادگی باشه ؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ مجردم بود اشکالی نداره. فقط محجوب باشه و اهل نماز و روزه

.

.

رفتم گل فروشی، میگم ببخشید، کاکتوس هم دارید؟ میگه واسه دکور می خواین؟
پـَـــ نــه پـَـــ تو خونمون شتر پرورش می دیم! می خوام یه وقت احساس غربت نکنن،
حس کنن خونه خودشونه.. 


ادامه مطلب
[ جمعه 9 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

روزی مردی , عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند . او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد , اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد , اما عقرب بار دیگر او را نیش زد . رهگذری او را دید و پرسید:”برای چه عقربی را که نیش می زند , نجات می دهی” . مرد پاسخ داد:”این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم

(دکتر شریعتی) 

[ جمعه 9 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

در نگاه ات همه ی مهربانی هاست:

قاصدی که زندگی را خبر می دهد.

و در سکوت ات همه ی صداها:

فریادی که بودن را تجربه می کند.

*****

تو كه اي؟ سرو آزاده ي من

نور چشم خدا داده من

چشم تو، جام من، باده ي من

تو اميدم، توانم، بقايم.

*****

سالها دل بمهر تو بستم

پشت خود را ز غمها شكستم

نيمه شبها براهت نشستم

تا شود از تو روشن سرايم . 

[ جمعه 9 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

توکای پیری تکه نانی پیدا کرد، آن را برداشت و به پرواز در آمد. پرندگان جوان این را که دیدند، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند.
وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:
وقتی کسی پیر می شود ، زندگی را طور دیگری می بیند: غذایم را از دست دادم؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم. اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم؛ پیروز این جنگ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می انباشت و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.
فرزانگی پیری همین است: آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد.
پندها:
موفقیتهای یک شبه نمی تواند پایدار باشد. ملتی که می خواهد یک شبه پولدار شود ممکن است موفق شود اما با آن نفرت و جنگ خواهد خرید.با صبوری و یافتن راه های خدمت واقعی به بشریت می توانید به ثروت های کلان برسید.مردم بابت خدمت واقعی پولهای کلان می پردازند. 

[ جمعه 9 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود

و انسان با نخستین درد.

در من زندانی ستمگری بود

که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم. 

(شاملو)

 

[ جمعه 9 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

استادیوم المپیک, استادیوم ورزشی مهمی در برلین آلمان است. این ورزشگاه بیش از ۶۶ هزار نفر ظرفیت دارد.

ابتدا در مکان کنونی این استادیوم، ورزشگاهی برای بازی‌های المپیک تابستانی ۱۹۱۶ ساخته شد (آن بازی‌ها به علت جنگ جهانی اول, برگزار نشدند). اما ورزشگاه کنونی برای بازی‌های المپیک ۱۹۳۶ ساخته شد و در همان بازی‌ها نیز افتتاح شد. معماری آن کار ورنر ماخ است.

 


ادامه مطلب
[ جمعه 9 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

پرستويي كه مقصد را در كوچ مي‌بيند، از ويراني لانه‌اش نمي‌هراسد..... پس اگر مقصد پرواز است، قفس ويران بهتر است

.

.

.

گل فرستادم ، تو بو کن ، اگر رفتم تو با گل گفتگو کن
اگر مردم فدای تار مویت ، اگر ماندم ، که باز آیم به سویت . . .. 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

داستان کوتاه ملا و پادشاه

روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟


ملا گفت : بیست تومان.


حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.


ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری! 

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

//////\\\
(< @ @> )
o00……00o
.
.
هیس ! ... دلم
برات تنگ شده
بود از دیوار اومدم
بالا ببینمت .

************

سلام
.
.
میدونستی
دیگه دوست
ندارم ؟
.
.
دیگه اهمیتی
واسم نداری !
.
.
اِ اِ
چرا دماغم ایجوری شد ؟
.0---------- ------
|/
 JL  


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هستند
کسانی که روی شانه هایتان گریه میکنند
و وقتی شما گریه میکنید دیگر وجود ندارند.

.…..

از درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه
سهمگین
باشد، لال می شوی. 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نامه عاشقانه دکتر علی شریعتی

باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند
باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند
وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد 
باتو،دریا با من مهربا نی می کند
باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند
باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
باتو،من با بهار می رویم
باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
باتو،من در هر شکوفه می شکفم
باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم
باتو،من در روح طبیعت پنهانم
باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،
غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.
بی تو،من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو،رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
بی تو،آهوان این صحرا گرگان هار من اند
بی تو،کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
بی تو،زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خود به کینه می فشرد

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

امام کاظم علیه السلام به یکی از فرزندانش فرمود :
پسر عزیزم ، مبادا خـداونـد تو را در گناهي كه از آن نهي فرموده ات
ببيند و مبادا تو را در عبادتي كه تو را به آن فرمان داده نيابد و بر تو
باد كه تلاش كني و خـويشتن را از كوتاهي در عـبادت و فرمانبرداري
خداوند بر كنار نداري ؛ چرا كه خداوند آن گونه كه حقّ عبادت اوست
عبادت نمي شود . و از شوخي دوري گزين ؛ زيرا آن روشني ايمانت
را بـزدايد و از جـوانمردي تو بكاهد و از بي قراري و بي حالي دوري
گزين ؛ زيرا آن دو ، تو را از نصيب دنيا و آخرت ، باز دارند .

*****

امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند : 

بـه راستی ، شما را عمری کاهنده و روزهای معدودی است و مرگ ناگهان سر رسد . هر که خیر
بکارد نیکی برداشت نماید و هر که بدی بکارد پشیمانی درو نماید .هر کشاورز هرچه بکارد همان
نصیبش شود، کُـند کار به نصیبش دست نیابد و آزمند آنچه را مقدرش نشده به دست نیاورد .هر که
خیری نصیبش شود خـداوند نصیبش ساخته است و هر که از شرّی محفوظ ماند خداوند او را حفظ
کرده است .

*****

علی ابن ابیطالب : آدمی به گفتارش سنجیده می شود و به رفتارش ارزیابی می گردد، چیزی بگو که کفه سخنت سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود

*****

خداوند متعال به داود وحی کرد
ای داود!به اهل زمین(پیغام مرا)برسان:من دوست(صمیمی)کسی هستم که دوست(صمیمی)من باشد،و همنشین کسی هستم که همنشین من باشد و مونسم با کسی که مونس ذکر من است و همراهم با بنده ای که همراه من است و او را اختیار میکنم،که مرا اختیار کرده،و مطیع بنده ای هستم که مطیع من است.
هر زمان که بنده من،مرا دوست بدارد من از قلبش محبت او را(نسبت به خود)می فهمم،(و محبت او اثری ندارد)مگر اینکه دوست می دارم او را بگونه ای که تا به حال هیچ بنده ای را اینطور دوست نداشتم و... 

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«آيا شما را از بدترينْ مردانتان خبر ندهم ؟». گفتيم : چرا ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «از بدترين مردان شما، كسى است كه بهتان زن است ، گستاخ است ، بدزبان است ، تنهاخور است ، از دهِش دريغ مى ورزد ، بنده اش را مى زند و عائله اش را محتاج ديگران مى سازد» . 

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سلام و درود
مردي به دربار خان زند مي رود و با ناله و فرياد مي خواهد تا كريمخان را ملاقات كند...
سربازان مانع ورودش مي شوند! خان زند در حال كشيدن قليان ناله و فرياد مردي را مي شنود و مي پرسد ماجرا چيست؟ پس از گزارش سربازان به خان ؛ وي دستور مي دهد كه مرد را به حضورش ببرند...
مرد به حضور خان زند مي رسد و کریم خان از وي مي پرسد:
چه شده است چنين ناله و فرياد مي كني؟
مرد با درشتي مي گويد:
دزد ، همه اموالم را برده و الان هيچ چيزي در بساط ندارم !
خان مي پرسد:
وقتي اموالت به سرقت ميرفت تو كجا بودي؟!
مرد مي گويد:
من خوابيده بودم!!!
خان مي گويد:
خب چرا خوابيدي كه مالت را ببرند؟
مرد در اين لحظه آن چنان پاسخي مي دهد كه استدلالش در تاريخ ماندگار مي شود و سرمشق آزادي خواهان مي شود ..
مرد مي گويد:
من خوابيده بودم ، چون فكر مي كردم تو بيداري...!
خان بزرگ زند لحظه اي سكوت مي كند و سپس دستور مي دهد خسارتش از خزانه جبران كنند و در آخر مي گويد : اين مرد راست مي گويد ما بايد بيدار باشيم... 

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خدايا!
من دلم قرصه!
كسي غير از تو با من نيست
خيالت از زمين راحت، كه حتي روز روشن نيست
كسي اينجا نميبينه، كه دنيا زير چشماته
يه عمره يادمون رفته، زمين دار مكافاته
فراموشم شده گاهي، كه اين پايين چه ها كردم
كه روزي بايد از اينجا، بازم پيش تو برگردم
خدايا وقت برگشتن، يه كم با من مدارا كن
شنيدم گرمه آغوشت
اگه ميشه منم جا كن... 

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مکانی برایت بهتراز دلم ندارم...

تنگی اش را به لطف خودت ببخش!!!

.

.

.

زمستــان آمــده اســت!

خستــه ام!

مــي خــوابــم!

بهــار کــه آمــد،

پيلــه ام را مــي شکــافــم

تــا بــا پــرهــاي خيــس،

دوبــاره

عــاشقــت شــوم . . .


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم
تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم 

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شهین خانم و مهین خانم توی خیابون به هم رسیدن ،بعد از کلی احوالپرسی و چاق سلامتی

شهین خانم پرسید :راستی از دخترت چه خبر؟

دوسالی باید باشه که ازدواج کرده ، از زندگیش راضیه ؟ بچه دار شد؟

مهین خانم یه بادی به غبغب انداخت و گفت :

آره جونم ،این پسره ، شوهرش ، مثل پروانه دور سرش می چرخه ، اون سال اول عروسی که دایم مسافرت بودن ، همه جا رو رفتن دیدن ، عید اون سال هم رفتن اروپا برای من هم یه پالتوی خیلی قشنگ آورده بود ، تو کار های خونه هم نمی گذاره دست از سیاه به سفید بزنه ،وقتی هم که حامله بود دیگه هیچی ، اینقدر بهش می رسید حالا هم که بچه اشون به دنیا اومده تا پوشک بچه رو هم این عوض میکنه ، آره شکر خدا خوشبخت شد بچه ام .

شهین خانم گفت شکر خدا ، ببینم پسرت چیکار میکنه از زنش راضیه !؟

مهین خانم یه آهی کشید و یه پشت چشم اومد که ای خواهر نگو که دلم خونه ، پسر بد بختم هر چی در میاره همش خرج مسافرت این دختره میکنه ، انگار زمین خونه اشون میخ داره اون سال اول که اصلا توی خونه بند نبودن ،اصلا فکر نمیکرد که بابا این بدبخت خرج این همه سفر رو از کجا بیاره ، بعدش هم عیدیه رفتن دبی ،دختره برا ننه اش رفته بود یه پالتو خریده بود ۱۰۰ دلار، پسره شده حمال خونواده زنش، طفلک بچه ام توی خونه عین یه کلفت کار میکنه ،زنه دست از سیاه به سفید نمی زنه ، حامله که شده بود این پسره دیگه رسما شده بود زن خونه،بعد هم که زایمان کرد حتی پوشک بچه اش رو میده این پسر بد بخت عوض میکنه ،
آره خواهر طفلکم بدبخت شد ! 

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

در سواحل پوري در هند افرادي در لباس بابانوئل مجسمه شني عظيمي از اين نماد كريسمس را ساخته‌اند.

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نامه عاشقانه امام خمینی به همسرش 
تصدقت شوم ، الهی قربانت بروم ، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه ی قلبم منقوش است . عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند .

 حال من با هر شدتی که باشد میگذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمده خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم . حقیقتا جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر ودریا خیلی منظره خوش دارد . صد حیف که محبوب دل عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد . . .
 

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بهترين کارها سه کار است: تواضع بهنگام دولت، عفو هنگام قدرت و بخشش بدون منت.. رسول اکرم (ص)

.

بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست. (حضرت علی علیه‌السلام)

.

چه تفاوت آشکاری است بین هوسی که لذتش می رود و پشیمانیش می ماند و طاعتی که رنجش می رود و پاداش ابدی دارد , امام علی (ع)

.

سخن طیّب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید، اگرچه او خود، بدان عمل نکند .«امام محمد باقر علیه السلام»

.

 باطن وسيرت مردم را در حين بدبختی آنان می‌توان شناخت. دانیال نبی
 

[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از بنده خدا میپرسن قبله کدوم وره ؟
میگه : کجا رو بهت آدرس دادن ؟! 

.

.

.

مید استیلی بعد از خونه نشین شدن :
پسر حمید استیلی : بابا برام توپ میخری ؟
حمید استیلی : نه بچه برو اعصاب ندارم !
پسر : نمیخری ؟
حمید استیلی : نه ! نه ! نه !
پسر حمید استیلی : علیییییییه دایی علیییییییه دایی !!


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مجیدی در پاسخ به این سوال خبرنگار روزنامه‌ «الرايه الرياضيه» مبنی بر اینکه :

آيا درست است که مي‌گويند، مشکلات‌تان با باشگاه استقلال باعث شد که به الغرافه بپيونديد؟

پاسخ داد:

بله. درست است.

من به خاطر مسايلي که نمي‌خواهم اينجا آن را بيان کنم، با مسئولان باشگاه استقلال به توافق نرسيدم. ديگر سخت بود به نحو احسن در آن تيم بتوانم بازي کنم و انتظارات و بلند پروازي‌هاي هواداران پرشور اين تيم را برآورده کنم. چند پيشنهاد از تيم‌هاي مختلف داشتم. در نهايت تصميم به ترک استقلال و پيوستن به ليگ قطر را گرفتم. 

[ چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک های مان شسته شوند

تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم …

.

.

.

سعى کنید استاد تغییر باشید ، نه قربانى تقدیر … 


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دلت آینه ایثار عشق است / نگاهت معنی بیدار عشق است
تو در آبادی دل خانه داری / تو را دیدن همان دیدار عشق است

.
.
.

طالب پرواز هستم مقصدم چشمان توست / یاس پرپر گشته ام مرهمش دستان توست
بودنم با بودنت معنای دیگر می دهد / حال من خوش می شود با آن لب خندان تو 


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 120 121 122 123 124 ... 146 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2734
بازدید دیروز : 3945
بازدید هفته : 2734
بازدید ماه : 23043
بازدید کل : 418143
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس